بیچاره مادر
مادر
پسر رو قدر مادر دان كه دايم
كشد رنج پسر بيچاره مادر
برو بيش از پدر خواهش كه خواهد
تو را بيش از پدر بيچاره مادر
زجان محبوب تر دارش كه دارد
زجان محبوب تر بيچاره مادر
از اين پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بيم خطر بيچاره مادر
نگهداري كند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بيچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را
بگيرد در نظر بيچاره مادر
بشويد كهنه و آرايد او را
چو كمتر كارگر بيچاره مادر
تموز و دي تو را ساعت به ساعت
نمايد خشك و تر بيچاره مادر
اگر يك عطسه آيد از دماغت
برد هوشش زسر بيچاره مادر
اگر يك سرفه بي جا نمايي
خورد خون جگر بيچاره مادر
براي اين كه شب راحت بخوابي
نخوابد تا سحر بيچاره مادر
دو سال از گريه روز و شب تو
نداند خواب و خور بيچاره مادر
چو دندان آوري رنجور گردي
كشد رنج دگر بيچاره مادر
سپس چون پا گرفتي ، تا نيافتي
خورد غم بيشتر بيچاره مادر
تو تا يك مختصر جاني بگيري
كند جان مختصر بيچاره مادر
به مكتب چون روي تا باز گردي
بود چشمش به در بيچاره مادر
وگر يك ربع ساعت دير آيي
شود از خود به در بيچاره مادر
نبيند هيچكس زحمت به دنيا
زمادر بيشتر بيچاره مادر
تمام حاصلش از زحمت اين است
كه دارد يك پسر بيچاره مادر