هورادهوراد، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

!

1392/3/7 8:53
نویسنده : rahelemehraban
494 بازدید
اشتراک گذاری

دوستای گلم این پست رو به پیشنهاد دوستم سارا جون پاکیدمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

رضوان مامان رادین
6 خرداد 92 18:57



رضوان جووووووووووونم
روشنک
6 خرداد 92 19:44
سلام راحله جونم.
آدم از کامنت بعضیا شاخ درمیاره.
کاش این مامان کپل میومد میگفت کجا درس خونده که اینهمه مودبه.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


روشنک جونم چی بگم آخه؟
کسی رو مجبور نکردم بیاد وبلاگمو بخونه ولی از خواننده ها انتظار دارم احترامم رو نگه دارن....یه حس تو کامنتش مشهوده....امیدوارم حسادت نباشه
روشنک
6 خرداد 92 20:28
هههههههههه درست حدس زدی عزیزم. خودشه اون حسه.
چه میشه کرد بعضیا بیکارن تو محیط مجازی دنبال خالی کردن عقده هاشونن. خودتو ناراحت نکن عزیزم. بوسسسسسسسسس


ممنونم از دلداریت روشنکم میبوسمت هزارررررر تا
مامان مهرتاش -سارا
7 خرداد 92 8:02
ای وای از دست این آدما ...
بی خیال بابا راحله جون به نظرم حتی بهتره این پست و پاک کنی
چون اون شخص منتظره همین عکس العمل شماست ...
اینا آدمای مریضی هستن که از بیکاری و حسادت نمی دونن چکار کنن ...
منم خیلی ناراحت شدم ...واقعا عقده ایه ...


پاکش کردم عزیزم بووووووووووووس
رضوان مامان رادین
7 خرداد 92 18:59
راحله جونم هوراد عزیزم تازه 14 ماهشه .رادینم اون زمان فقط در حد د د و آبَ و ... حرف میزد اما از 18 ماهگی یکهو حرف زدنش شکوفا شد...نگران نباش...اینقدر واست حرف بزنه که مجبور شی بهش بگی یک لحظه سکوت..مثل ما در مقابل رادین


راست میگی رضوان جونم؟ یه عالمه خیالمو راحت کردی
نیلوفر
8 خرداد 92 0:52
سلام عزیزم شما کدم شهر هستید؟


نیلوفر جونم تازگیا ساکن فومن شدیم
نیلوفر
8 خرداد 92 12:21
سلام عزیزم من رشت هستم.


چه خوب پس بهم خیلی نزدیکیم
مامان مهرتاش -سارا
8 خرداد 92 12:28
عزیزم خوب کاری کردی آفرین مرسی از توجهت دوست خوبم...
راستی راحله جون مهرتاشم حرف نمیزنه ... فقط آغولی پاغولی می کنه ... خیلی زیاد تلاش می کنه واسه حرف زدن گاهی نیم ساعت گوشی من دستشه و کل خونه رو می گرده و حرف میزنه اما همش نامفهومه ...
من هم شنیدم هم هوندم بچه ها تا 2 سالگی و بعضیا بیشتر از 2 سالگی دایره لغاتشون کامل میشه و بعد از اون شروع می کنن به حرف زدن البته هستن بچه هایی که زودتر حرف می زنن ...
در این بین دختربچه ها زرنگ تر از پسرا هستن و زودتر حرف میزنن...
منم خیلی دوست دارم مهرتاش جزو بچه هایی باشه که زود حرف بزنه والبته امیدوارم...
نگران نباش ایشالا مهرتاش و هوراد بزودی حرف میزنن و ماماناشون و خوشحال می کنن...
راستی راحله واسه آموزش هوراد از چی استفاده می کنی ؟
من هم کتاب می خونم واسه مهرتاش هم cd میذارم هم بازیهای هوشی براش می خرم اما مهرتاش خیلی توجه نمی کنهو بیشتر سرگرمه بازیای خودشه ...اینور و اونور رفتن و آویزون شدن به من و ...
حتی براش تراشه الماسم خریدم اما میگن زوده منم گذاشتم بعدا باهاش کار کنم
اما به cd شماره یکش بخش آموزش زبان انگلیسیش علاقه نشون میده منم هر روز براش میذارم ... میخ میشه جلو تلویزیون و با ترانه هاش میرقصه و دست میزنه ...
هوراد به آموزش علاقه نشون میده یا اونم مثل مهرتاشه ؟



سلام مامان مهرتاش جونم
پس همدردیم
هوراد هم دادوم دادوم و دژان دژان و چیه رو میگه.دو روزه ماما هم میگه.وقتی با دخترای هم سنش مقایسه میکنم اونا خیییلی چیزا رو بلدن ولی هوراد نه.امیدوارم زودتر زبون باز کنن لااقل بفهمیم چی میخوان؟
من واسه هوراد صد افرین گرفتم ولی هوراد هم توجهی نمیکنه .ولی برنامه اموزشی که شبکه پرشین تون پخش میکنه رو خوب نگاه میکنه.کلا کارتون زیاد میبینه.تو خونه هم با اسباب بازیهاش بازی نمیکنه بیشتر به موبایل و تلویزیون و کنترل و کابینتها(: توجه نشون میده.البته کتاب داستان هم براش میخونم ولی زود میگیره و پاره اش میکنه
مامان پوریا و آریا
9 خرداد 92 22:54
سلام راحله جان

من همیشه میام و وبلاگ هوراد جان را می خونم منتها فرصت کامنت گذاشتن نداشتم

انشاالله همیشه شاد و سلامت باشید و تو دیار ما بهتون خوش بگذره .


سلام مامان پوریا جون ممنون از لطفت عزیزم
مدادرنگی
10 خرداد 92 12:19
سلام راحله جون

من این پُست رو میخواستم ببینم (._.)


سلام مداد رنگی جونم(:
الان این (._.) رو که گذاشتی دلم یجوری شد...نالاحتی الان؟
چیز مهمی نبود یه ادم حسود بود کامنت هوشمندانه ای گذاشته بود....اگه خیلی دلت میخواد بدونی برات خصوصی میذارم کامنتشو به شرطی که قول بدی این شکلی(._.) نشی دیگه؟
الهام مامان آوینا
11 خرداد 92 19:05
سلام راحله جووووووووووون... خوبی عزیزم؟ اینطور که فهمیدم از متن کامنتها انگار مزاحم پیدا کردی؟ شاید یکی از دلیلایی که وبلاگ دخترم را رمز دار کردم همین بود ولی اشکال نداره خیلی از وبلاگ ها را دیدم که چنین کسانی پیدا شدن و اذیتشون کردن .. بیخیال.. درمورد راه رفتن تو یه کتاب خوندم که این ربطی به ههوش زیاد داشتن بچه ها نیست.. فکر می کنم صحبت کردن هم زیاد چیزی نیست انشاا... به زودی انقده برات صحبت کنه که ... هر چی را ببینی تند و تند بگه .. زیاد مهم نیست یه بچه بعضی کاراش زودتره .. در عوض حرص خوردن های ما بیشتر به خاطر اینه که غذا خوب نمی خوره... الحمدا... هزار ماشاا... از این بابت راحتی... همین که تنشون سالم باه برامون کافیه...وای مطلب پستونک خوردن تو مهد را خوندم واقعا یه لحظه فکر کردم اگر منم اوینا را بزارم مهد نکنه پستونک خور بشه!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام الهام جووووونم مرسی عزیزم
اره عزیزم یه مزاحم پیدا شده البته چیز زیاد مهمی نبود.شاید منم مجبور شم رمز دار کنم وبلاگمو .چند با رمیخواستم اینکارو بکنم پشیمون شدم.چی بگم آخه اطرافیان هی میگن چرا حرف نمیزنه و باهاش حرف بزن و....وگرنه من خودم زیاد نگرانش نیستم بقیه باعث نگرانیم میشن.الهام جونم هیچ بعید نیست پستونکی بشه هاااا از الان گفته باشم هههههه اخه هوراد که لب نمیزد و متفر بود از پستونک عاشق پستونک شد
سمان مامان آرشیدا
11 خرداد 92 23:02
سلام راحله جونم.
خوبی؟
من که نفهمیدم این پست پاکیده چی بود.
ولی بی خیالش.
نگران حرف زدن هورادی نباش منم شنیدم دخترا زودتر حرف میان .با دخترا مقایسش نکن.
عوضش پسرمون تو چیزای دیگه از همه جلوتره قربونش برم.



سلام سمانه جووووووونم
ممنون از لطفت عزیزم
سمان مامان آرشیدا
11 خرداد 92 23:03
راستی راحله جون شما رو به یک سوال و جواب وبلاگی دعوت کردم. به وبم سر بزنید تا ببینید از چه قراره.
مامان مهرتاش -سارا
12 خرداد 92 7:50
الهی فداش شه خاله ،پس هوراد هم مثل داداشی مهرتاشش بلاست ...
دقیقا مهرتاشم فقط با وسایلی سرگرم میشه که ما بزرگترا باشون سرو کار داریم ...
من تو کتاب فرزند شاد خوندم که بهتره از وسایل مورد استفاده خودمون که خطری برای بچه ندارن و دیگه نیازی بهشون نداریم در اختیار بچه بذاریم مثل سطل ماست ، رول دستمکال کاغذی ، قاشق ...کفگیر ... کاسه و ...
نوشته بود باید اجازه بدین بچه ها کنجکاویشون ارضا شه ...
من که کل خونه رو دادم در اختیار مهرتاش ولی همه مسائل ایمنی رو رعایت کردم ... می دونم حتما شما هم همین کارو کردین ...
وای از دست این فسقلی ها که دیگه دکوراسیون و این چیزارو برامون ب معنی کردن

وای سارا جون دقیییییقا همین دکوراسیون که گفتی!!!! دیگه اصلا نمیدونم مفهومش چیه!تو خونه قبلی که شومینه داشتیم مبلهارو جلوی شومینه چیده بودم که مبادا دست هوراد به سنگهای شومینه برسه با این وجود از لابلای مبلها یه فضای کوچیکی بود که میرفت توش و میرسید به سنگها و میذاشت دهنش!!!!چقدر جالب تو خونه ی ماهم سطل ماست و کاسه و قاشق و ملاقه شده اسباب بازی هورادی!
مدادرنگی
12 خرداد 92 22:22
سلام مجدد :]

واقعاً این لطف رو میکنی راحله جون؟ (._.)

اگه ببینم قول میدم این شکلی نشم (._.)

+ من ادامه ی توضیحاتِ 4پُست قبل رو دلم میخواد بنویسم، آما کیبورد حروف فارسی ندارم نمیشه؛ همین چند خط رو با آزمون خطا تایپ میکنم (>_

سلام به روی ماهت(:
بله عزیزم حتما....فقط چیز خاصی نبود هااااا از الان گفته باشم ((: من پستمو پاک کردم ولی کامنتش این بود

روزی که مامان شدم.... | مامان یه پسر کپل 5:15 5 خرداد 1392
خوبه ولی دکتری که ندونه باید لاکاشو قبل عمل پاک کنه باید بفرستنش از اول درس بخونه
[Web] - [E-Mail]
[ نظر تایید نشده ] [ تایید ] [ پاسخ ] [ حذف ] [ آی پی : 2.146.38.52 ]

این شکلی نشیا؟ (._.)
توروخدا بنویس زودتر تر....منم کیبوردم انگلیسیه ولی از روی اجبار جای همه حروف رو حفظ شدم...میبینی آدم وقتی مجبور میشه چه کارا که نمیکنه؟
مامان مهرتاش -سارا
13 خرداد 92 12:02
عزیزم نازی ... چه جالب همه بچه ها تو این سن کاراشون شبیه همه ...
چقدر خوبه که با همدیگه آشنا شدیم اینجوری احساس می کنم تنها نیستم ... و شیطونیای مهرتاشم کمتراذیتم می کنه و خستگیام از بین میره
...
منم مبلا کنار اُپن آشپزخونه رو برداشتم آخه ازشون میرفت بالا و می خواست بره روی اُپن ...
واقعا که خیلی شیطونن مخصوصا پسربچه ها که حسابی آتیش می سوزونن ولی همین آتیش سوزوندناشونم شیرینه و خنده دار ...
هوراد عزیزم و حسابی ببوسش و فشارش بده ...
خوبه بذار با همینا بازی کنه ...حالا مهرتاش یکمی بهتر شده و بیشتر از قبل با اسباب بازیهاش بازی می کنه... از وقتی دستگیره کابینتارو برعکس کردم راحت تر شدم تازه دستگیره کشوهای لباسشم درآوردم که نتونه لباساش و بریزه بیرون ...وای راحله جون کلا همه کشاب ها و کمدها بی دستگیره شدن از دست مهرتاش ...

سارا جووووووونم
خوشبحالتون دستگیره کشوهاتون جدا میشه واسه ما که جا نمیشه هوراد روزی 7-8 بار کشوها و کابینتهای اشپزخونه رو خالی میکنه بعد میره سراغ لباسشویی لباسای توش رو در میاره بعد میره سر کشوی لباسهای ما و بعدم لباسای خودش و همه رو میریزه بیرون بعد که دیگه سرگرمی پیدا نمیکنه دوباره میذاره سرجاشون و از اول میریزه بیرون (:
تازشم تازگیا دستش روی اپن هم میرسه چند روز پیش یکی از بشقابهای چینی رو از روی اپن برداشته بود اورده بود تو هال.شانس اوردم ننداختش رو سرامیک
مدادهای ارایشی و رژ لبای مم برمیاره میماله به در و دیوار
راستی تازگیا خیلی جیغ جیغو شده تا یه چیزی از جلوش برمیارم غش میکنه از گریه مهرتاشم اینطوریه؟
مامان مهرتاش -سارا
14 خرداد 92 13:56
ای جانم ... الهی پس هوراد خیلی خیلی بلا شده ...
راستش راحله جون من هر چیزی که می دونم واسم دردسر ساز میشه از سر دست مهرتاش برداشتم از همون موقع که مهرتاش می تونست از زمین بلند شه ... شروع کردم به جمع کردن وسایلا ... حتی لوازم آرایشم هم برداشتم تو کمد گذاشتم "دستگیره هم که نداره "نمی تونه بازش کنه و خرابکاری کنه ...

چطوری هوراد دستش به اپن میرسه مگه کنار اپن چیزی هست ازش میره بالا ؟

اگه هست حتما جابجاش کن عزیزم ....
ببین راحله جون این بچه ها اصلا قابل اطمینان نیستن یهو یه کاری میدن دست خودشون ...باید خیلی مراقب باشی که می دونم هستی ...
هر چیزی که ممکنه خراب شدنش ناراحتت کنه و برات مهمه ، یا خطرناکه و قابل جابجا شدن هست از سر دستش بردار ...

مگه دستگیره ها با چی وصل شدن که حدا نمیشن ... مگه پیچ ندارن ؟ یعنی هیچ راهی نداره ؟ اگه بتونی وقت بذاری و دستگیره ها رو یا برعکس کنی با دربیاری خیلی خیلی راحت میشی و یکی از دشواریات از بین میره ...
درباره اپن هم حتما حواست باشه یه وقتی می بینی یه چاقویی چیزی حواست نیست میذاری و برش میداره ...می دونم خودت حواست هست ولی آدمی جایزالخطاست ...

قفل کودک لباسشوییمونم همیشه فعاله که مهرتاش بلا نتونه با کلیداش ور بره درشم اکثر اوقات می بندم لباسارو هم توی سبد میذارم تو حمام که مهرتاش دسترسی نداشته بهشون
با اینحال تا در لباسشویی باز میشه حمله می کنه و با سر میره اون تو

خلاصه اگه کارایی که من انجام دادم و بتونی انجام بدی کلی راحت میشی ...
درباره گریه و بهانه جویی هوراد جونم ...
مهرتاشم وقتی یه چیزی بخواد و بهش ندیم باهامون قهر می کنه ... یا می خوابه رو زمین با صورت میره جلو یا غر میزنه و تلاش می کنه ازمون بگیرش ... اینا به اقتضای سنشونه ولی راه هایی هست که جلوشون و بگیریم ...
من تا توجهش و به یه چیز دیگه جلب می کنم یادش میره ...
سعی کن همینکار و بکنی ... باید به یه چیزی که بهش علاقمند هست توجهش و جلب کنی تا یادش بره ...
مثلا من براش با حباب ساز حباب درست می کنم یا سوار تاب می کنمش ... یا واسه چند دقیقه با گوشی ترانه مورد علاقش و براش پخش می کنم و ...
ببین به چیا علاقه داره و از همونا در مواقع ضروری استفاده کن عزیزم ...

راستی راحله اهل کتاب خوندن هستی؟ وقتش و داری؟


سارا جووووونم
منم یه عالمه از وسایلمو برداشتم ولی متاسفانه کشوهای کمد خودش و کمد من طوریه که دستگیره اش جدا نمیشه و جزئی از خودشه واسه همین وسایل تو کشوهارو هم میریزه بیرون براحتی! کابینتمون ازتفاعش بلنده ولی یه قسمتی ار کابینت ارتفاعش کمه در واقع میز نهارخوری از کابینت در اوردن که ارتفاعش کمتره و هوراد از روش هر چی بخواد برمیداره ! (:
لباسای کثیفشو میذارم تو لباسشویی تا هر وقت پر شد لباسشویی رو روشن کنم و چون خاموشه راخت درش باز میشه اما وقتی که روشنش میکنم خود به خود قفل کودکش فعال میشه و دیگه نمیتونه درشو باز کنه ولی تنظیم برنامه هاشو به هم میریزه!
سارا جونم مرسی از راهنماییهات
حباب ساز فک کنم ایده خوبی باشه خدا کنه هوراد خوشش بیاد
راستی مهرتاش جون به تاب چقدرعلاقه داره؟ بنظرت واسه هوراد بگیرم؟
من واقعیتش از بس درس خوندم دیگه قاطی کردم تصمیم نداشتم دیگه تا مدتها کتاب بخونم ولی دوستم واسم کتاب مادر کافی نوشته جو فراست رو هدیه اورد خیلی جالب .و اموزنده است و من اونو میخونم
در مورد وقت هم که چون کارم داره شروع میشه احتمالا از همین فردا! واسه همین شاید دیگه وقتشم نداشته باشم اما اگه کتاب خوبی سراغ داری بهم بگو شاید بتونم مطالعه کنم
مامی امیرحسین(فاطمه)
14 خرداد 92 15:24
عزیزم از کامنتا فهمیدم پستت در مورد حرف زدن هوراده.از اطرافیان نگو که دل آدمو خون میکنن اینقدر میپرسن.منم کفریم بخدا.باز خوبه گذاشتیش مهد به زودی حرف میزنه.من هنوز سر مهد گذاشتنشم با پوریا و مامانش توی کل کل به سر میبرم.


فاطمه جونم دیگران در مورد حرف زدن هوراد خیلی نظر میدن اینم معضلی شده واسه من اما این کامنت مربوط به اون نبود به تحصیلاتم توهین کرده بود بی تربیت خخخخخخ اصلا ولش کن بی خیال
مامان مهرتاش -سارا
18 خرداد 92 9:19
عزیزم دیگه چاره ای نیست باید با این ریخت و پاشهاشون ساخت ...
به هر حال بچه ها بعد از مدتی یاد میگیرن چطوری از گوشه و کنار درهارو باز کنن ... حالا خداروشکر مهرتاش زیاد کنجکاوی تو این زمینه به خرج نمیده ، موندم اگه یاد گرفت چکار بکنم که منم دچار این دردسر میشم ... ای خدا ...
راحله جون نمی دونم لباسشویی شما هم مثل مال ماست یا نه ...
وقتی لباسشویی رو روشن میکنم بعدش دوتاکلید هست همزمان فشار میدم تا علاوه بر قفل اصلیش قفل کودک هم فعال شه و وقتی کار لباسشویی تمام میشه قفل اصلی غیرفعال میشه ولی تا زمیانکه اون دو تا کلید و فشار ندم قفل کودک غیرفعال نمیشه این باعث میشه حتی تو حالتی که خاموشه مهرتاش نتونه تنظیماتش و بهم بزنه ...
آخه اگه بچه زیاد به کلیدا ور بره کیتش ممکنه بسوزه و دردسرش زیاده
ببین شاید ماشین لباسشویی شما هم این امکان رو داشته باشه ...
راحله جون این حباب سازها عالین از همین کوچیکا دونه هزار تومن من می گیرم همیشه دو سه تا تو خونه دارم که یکیش تموم شد اون یکی و در بیارم ... مطمئنم هوراد هم کلی خوشش میاد
نمی دونی راحله جون چقدر خوبه به محض اینکه مهرتاش کم حوصله و بد خلق میشه یکمی حباب براش می سازیم روحیش عوض میشه ...
گاهیم خودش میاره میده بهمون یعنی حباب می خوام
تاب که مایه آرامش هم پدر و مادر هم بچه است ... باورت میشه دیروز یه ساعت تمام آقا مهرتاش سوار تاب بود ، هم غذاش و بهش دادم هم میوه اش ... تازه هنوزم می خواست تاب بازی کنه ...
باید از یه روشی برای استراحت بچه استفاده کنیم ... نمی دونم تا حالا به این برخوردی بعد از ظهر به بعد یا حتی تو طول روز حس کنی هوراد بی دلیل یکمی بدخلق شده ؟
این مربوط میشه به کم خوابی و خستگیش ...
و تاب یکی از بازی هایی هست که باعث میشه بچه آرامش پیدا کنه و خستگی در کنه ...
حتما براش بگیر از این نمونه ها بگیر که موزیکال هستن که بچه ها بیشتر دوست دارن ...
عزیزم امیدوارم به زودی عکسای خوشگل گل پسرمون و در حال تاب بازی ببینیم ...

راستی راحله جون هوراد هم اینجوری هست اشتهاش تغییر کنه ؟ مهرتاش یه مدتی خوش خوراک میشه بعد بد غذا میشه و همینطور این چرخه ادامه داره ...
تا یه مدت پیش خیلی خوب بود الان یه هفته ای میشه بدغذا شده و باید اینقدر باهاش بازی کنم و اینور اونور برم تا یکمی غذا بخوره ...خیلی بلا شده ...


سارا جووووووونم
میرم کتابچه راهنمای لباسشویی رو میخونم احتمالا داره قفل کودک! من لباسشویی aegدارم.وای این حباب ساز اگه اینهمه خوبه منم میگیرم حتما.تو تهران پشت چراغ قرمزها خیلی میفروختن کاشکی اون موقع میخریدم حالا اینجا از اسباب بازی فروشیها میپرسم امیدوارم پیدا بشه.اگرم نشد خودم دست سازشو درست میکنم با لوله خودکار ههههههههه (:
تاب رو به میله بارفیکس وصل کردین؟ خونه ی ما چهارچوب درش چوبیه اهنی نیست واسه همین بارفیکس بهش وصل نمیشه.
هوراد هم اشتهاش خیلی تغییر میکنه یه مدت مهد میرفت بچه ها رو میدید خییییلی عالی شد اشتهاش اما الان باز کمتر شده.شیر رو کمتر کن تا اشتهاش بیشتر بشه.شایدم داره دندون در میاره؟
مامان مهرتاش -سارا
19 خرداد 92 7:47
راحله جووونم ...
ایشالا که داره قفل کودک و دیگه راحت میشی ...
حتما حباب ساز گیرت میاد عزیزم اینجا که دست فروش ها دارن ... اون ایده حباب ساز مامان راحله ساز هم خیلی ابتکار خوبیه ها ...
تاب رو من به بارفیکس وصل کردم ... خوب اگه از این مدلا که به قلاب وصل میشن هم بخری خوبه ... البته اگه جایی دار که قلاب رو بهش وصل کنی اگر نه که هیچ مجبور میشی تاب کامل براش بگیری که خیلی جاگیره و گرونه و نمی صرفه ...
راستی اون کتاب که گفتی مادر کافی خیلی کتاب خوبیه دست دوستت درد نکنه که هدیه باارزشی بهت داده ...نویسندش جو فراسته ...نمی دونم برنامه هاش و از کانال من و تو میدیدی یا نه ... من عاشق این خانم دکترم و برنامه هاش واقعا کاربردی و عملیه ... نمونه اش رو روی پسرعموی مهرتاش دیدم که جواب داده ...
منم خیلی وقته می خوام این کتاب و بخرم اما اینجا کتابفروشی ها نداشتن خرید اینترنتی هم هنوز موفق نشدم ... حالا می خوام به کتابفروش سفارش بدم اگه بشه برام بیاره ...
منم تو خونه زیاد فرصت مطالعه ندارم بیشتر تو مسیر رفت و برگشت به اداره می خونم
گاهیم تو خونه مهرتاش و میذارم تو تاب یا با یه چیزی سرگرمش می کنم و در حین اینکه با اون بازی می کنم کتاب هم می خونم ...
کتاب کلیدهای رفتار با کودک 1 ساله و فرزند شاد خیلی کتابای خوبی بودن که خوندم توی وبلاگ مهرتاش کاملا دربارشون نوشتم ...
الان در حال خوندن دو تا کتابم یکی چگونه به کودک خود نه بگوییم و کلیدهای برخورد با مشکلات خواب کودکان ...
اینا هم خوبن ولی اولی به نظرم خیلی واسه سن الان مهرتاش و هوراد کاربرد نداره اما بازم خوبه ...
درباره تغذیه مهرتاش والا نمی دونم چی بگم اینقدر میاد دور و برم و لباسم و می کشه دیگه چاره ای نمی مونه برام مجبورم بهش شیرو بدم ...
راستی مهرتاش هنوز ترجیح میده غذاهای نرم بخوره و اصلا غذهای سفت دوست نداره ... مثلا برنج خورش می خوام بهش بدم باید برنج حتما کته باشه و نرم نرم ... اگه برنج دون باشه زیاد نمی خوره خیلی بلاست ... در کل هنوز مجبورم واسش غذای جدا درست کنم چون زیاد غذای سفره رو دوست نداره ... وقتی غذاهای مخصوص بچه بهش میدم خوب می خوره ... البته من تو کتاب خوندم تا 18 ماهگی باید کم کم بچه رو عادت داد به غذای سفره ...فعلا که درگیریم خواهر ...
خونده بودم اشتهای هوراد از وقتی میر ه مهد خوب شده خیلی خوشحال شدم مگه دیگه نمیره ؟


سارا جوووون.من همیشه برنامه های جو فراست رو دنبال میکنم خیلی اموزنده است عاشقشم.کتاب فروشی های انقلاب حتما دارن احتمالا اونجا پیدا میکنی.
راستی شما کدوم اداره کار میکنی اگه دوست داشتی بگو.مهرتاش رو مادرتون نگه میداره؟ هوراد یه مدت مهد رفت اما الان دیگه نمیره.من از هفته دیگه میرم سر کار احتمالا و مجبورم دوباره بذارمش مهد.اونجا خیلی بهتر غذا میخوره.منم غذای نرم به هوراد میدم برنج رو معمولا واسه خودمون هم کته درست میکنم و هوراد همونو میخوره همراه غذا.الان دیگه همه غذاهای ما رو میخوره.
مهدیه
20 خرداد 92 12:47
با اجازه لینکت کردم!


با کمال میل لینکتون کردم عزیزم
مامان مهرتاش -سارا
25 خرداد 92 12:53
راحله جونم سلام

عزیزم پس تو هم طرفدار جو فراستی یه وجه مشترک دیگه ما خیلی خوبه ...

عزیزم من تهران نیستم من ساکن ماهشهرم خوزستان ... پتروشیمی کار می کنم گلم ...

مامانم تا نیمه اردیبهشت امسال زحمت نگهداری مهرتاش و کشید ولی بعدش رفت تهران پیش خواهر بزرگم و تا الان اونجاست کم کم هم ممکنه برن همونجا ... واسه همین این مدت واسه مهرتاش پرستار گرفتم و الان دربدر دنبال پرستارم براش آخه این خانمه از اول بهم گفت 1 ماه بیشتر نمیام ... مهدای اینجا مطمئن نیستن از نظر بهداشتی دلم نمیاد مهرتاش و بذارم هر روز مریض شه ... اگه 3 یا 4 سالش بود حتما چند روز در هفته میذاشتمش ولی الان خوب نیست.

عزیزم نازی پس هوراد آقا دوباره میره مهد و حمله می کنه به خوراکی های دوستاش

نوش جونش الهی گوشت شه به تنش جیگر خاله ...

چه خوب راحله جون خوش به حالت هوراد غذا با خودتون می خوره ... ایشالا آقا مهرتاش هم زودتر رضایت بده و با ما غذا بخوره

هوراد و حسابی ببوس




مامان مهرتااااااااااااااش (:

همشهری هستیم که!!!!

الان میام پیشت